تقدیم به همهی مظلومان
سلامی از قلبی تپنده در ایران به خواهری که روحش آرمیده به بستر بهشت است، به اسمای بلتاجی و هزاران اسمای دیگر و به همهی مردان و زنان آزاده و مظلوم...
در شبی از شبهای پر از درد و رنج جدایی از انسانهای مظلوم و نه مسلمان و نه مصری و نه سوری برایتان مینویسم.
در شبی که سکوتش را دیدن جنازهها و خون و ظلم ظالمان پر کرده است شبی که صبحش را آرزو میکنم. شبی که تاریکیش مرا در تردید صبح شدنش میاندازد.
اسماء جان من تو را نمیشناختم، فغان از این درد که در میانش تو را شناختم. در سکوت بشریت مرده،
فغان از این درد و ظلمی که در عصر تمدن و علم و تکنولوژی و دموکراسی و حقوق بشر به حقیقت پیوست. اینجا کسی فریاد ناباوری ما را نشنید و اگر شنید خود را به ناباوری زد....
فغان از این درد فغان از مرگ انسانیت و ترحم و مهر فغان از این درد...
فغان از این درد که پاکترین انسانهای روی زمین را دیدم که گلوله باران شدند...
فغان از این درد که پاکیتان همه عالم را بیدار کرد شما شهیدانی نمونه بودید بعد از چهل شب شب زنده داری و قیام و صیام ورکوع و سجود به درگاه خداوند به سوی او شتافتید.
فغان از این درد که ایمان محکم و اراده راسخ و اخلاق حسنه شما الگوی جهانیان خواهد ماند.
فغان از این درد که کسی آن را حس نمیکند.. درونم از تهی پر است زمانی که شبکههای انسان نما را مینگریستم و خبری جز منافع و تبلیغاتشان نمیدیدم و اینهمه درد را یکجا پنهان میکردند.
فغان از این درد که درد من از بیگانگان نیست که هر چه کرد با ما آشنا کرد.
فغان از این همه درد که مسلمان نماها بر این جنایت ساکت شدند...
اما تمام این ماجراها حیات تازهای را برای این مظلومیت به ارمغان آورد، آنگاه که خالق متعال از پشت پرده نظارهگر است. آنگاه که به یقین، روز آخرت فرا خواهد رسید و آنگاه که ذرهای از اعمال گم نمیشود...
گاهی برایم سؤال پیش میآمد چرا آتش جهنم ابدی است؟ اما اکنون با یقین به حکم خداوند علیم و حکیم، چنین پروردگاری را در دلم میستایم چرا که فرعون و فرعونیان تنها عذاب الیم و جاودانه برازندهی اینهمه ظلم و جنایتشان است
میدانم که:
دور گردون گر دو روزی بر مراد ما نرفت
دائماً یکسان نباشد حال دوران غم مخور
هان مشو نومید، چون واقف نهی از سر غیب
باشد اندر پرده بازیهای پنهان غم مخور... غم مخور... غم مخور... غم مخور...
و صبح نزدیک است...

نظرات
ج.احمدی
24 شهریور 1392 - 03:29با سلام خداوند محفوظتان کند. بکلام از دل بیاید بر دل مینشیند.
م. ح. پاوه
25 شهریور 1392 - 10:55بسیار زیبا بود جزاک الله خواهر گرامی
هیوا
25 شهریور 1392 - 04:28نوشته تامل برانگیز و قابل تحسین بود. فغان از درد سقوط اخلاقی انسانهای مدعی پیشرفت، تمدن، علم، آزادی وحقوق بشر!
دل خسته
27 شهریور 1392 - 08:58سلام به گرمی باران وبه خنکی خورشید اینجا همچنان این گونه است باران گرم وخورشید سرد اخر حق بایمال است وناحق بربام افتخار متنت زیبا بود ممنونم
سلاو
29 شهریور 1392 - 01:41زور جوان ده ست خوش
درد مشترک
30 شهریور 1392 - 02:09جانا سخن از زبان ما میرانی این دردها که تمامی ندارد اعدام جوانان اهل سنت تکرار ظلم و دردی دیگر خداوند زبانتان را گویاتر و عمرتان را پر برکت گرداند.
باران
28 فروردین 1393 - 10:21سمیه جان برای قلم زیبایت خوشحالم وبرای آه ودرد اسما ها...متاسف ...